مترجمها: یاسر کازرونی، مریم معصومیراد
یوآخیم با صدای بلند به گروهی که جلوی تابلو جمع شده بودند، گفت: «خب بچهها! بیایید از همین اول، کار رو ساده کنیم و برگهها رو بهترتیب اولویت از بالا به پایین مرتب کنیم. این کار، برای بعد مفیده چون میتونید به سادگی مهمترین کار هر ستون رو ببینید.»
مارکوس پرسید: «کار روی هر قلم را چهطوری شروع میکنید؟ اولین کاری که باید انجام بدید چیه؟» فرانک گفت: «معمولاً با یک جلسه طراحی شروع میکنیم. که چهطوری کار رو پیادهسازی کنیم؟ برای چه کاری میتونیم از سکوی نرمافزاری (Platform) موجود استفاده کنیم؟ آیا برای راهکار نرمافزاری جدید باید از مؤلفههای پیادهسازی شده در سایر تیمها استفاده کنیم؟ معمولاً این جور کارها رو انجام میدیم.»
بِث گفت: «البته مستنداتی هم برای پاسخ این پرسشها تهیه میکنیم.»
یوآخیم پرسید: «شما به این کار چی میگید؟»
سزار گفت: «با کلمهی «طراحی» موافقید؟»
فرانک گفت: « آها…، نه، درست نیست. در این مرحله باید کارهای زیادی انجام بشه. شاید «تحلیل» (Analyze) کلمهی مناسبتری باشه.» و از مارکوس پرسید: «نظر شما چیه؟»
مارکوس رو به روی گروه ایستاد و گفت: «من نظری ندارم. این گردشِکار تیم شماست. به جای من، از تیم بپرسید. نظر شماها چیه؟»
دافنه گفت: «بله. تحلیل کلمهی مناسبتری یه.» بقیه هم بهنشانهی موافقت سر تکان دادند.
مارکوس پرسید: «کاری هست که الآن مشغول تحلیل اون باشید؟»
اعضای گروه موافقت کردند تا دو تا از برگهها را در ستون تحلیل قرار دهند.
یوآخیم گفت: «گردش کار رو تا مرحلهی «عملیاتی شدن» ( In production) دنبال کنید.» یوآخیم با خودش فکر کرد که بعضی اوقات یکسری واژههای ناب (Lean) پشت سر هم تبدیل به شعر میشوند. نگاه سریعی به اطراف انداخت و متوجه شد که بقیه هنوز منظورش را نفهمیدهاند. سرفهای کرد و گفت: «خب! بعد از تحلیل چیکار میکنید؟»
در ادامه، اعضای تیم ستونهای توسعه (Development) و آزمون (Testing) را به تابلو اضافه کردند و برگههای کارهای موجود را روی این ستونها چسباندند. سپس خیلی کوتاه در مورد معنی کار «انجام شده» (Done) با هم بحث کردند. آنها تصمیم گرفتند در گردشکار مرحلهای برای پذیرش(Accept) اضافه کنند و نام «پذیرش» را روی ستون آن قرار دادند. وقتی این کار تمام شد، آدام متوجه شد که سه تا از برگههای ستون «آزمون» قبلاً آزمون شدهاند و منتظر تأیید سزار هستند. بنابراین تصمیم گرفتند سه برگه را به ستون «پذیرش» در کنار برگهی دیگری که در آن ستون قرار داشت منتقل کنند.
آدام پای تابلو رفت و برگهها را از ستون آزمون به ستون پذیرش منتقل کرد.
یوآخیم گفت: «بعدش چی؟ کارها رو تحلیل میکنید، پیادهسازی میکنید، آزمون میکنید و میپذیرید. چه کارهای دیگهای لازمه تا کار تموم شه؟»
اریک گفت: «خوشتیپ! خب ما باید کارها را روی سرویسدهندههای عملیاتی تحویل بدیم.»
دافنه بیمعطلی گفت: «و منظورت از «ما» چیه؟»
اریک با حسرت آهی کشید و گفت: «عملیات» (Ops)
مارکوس گفت: «اون دیگه چیه؟»
فرانک مؤدبانه توضیح داد: «خب منظورش بخش عملیاته.»
دافنه زیر لب گفت: «بخش عملیاتِ شرکت به شرکت دیگری برونسپاری (Outsourcing) شده است. و این مسأله، زمان استقرار محصول نهایی رو افزایش میده.»
«اولین کاری که اونها کردند این بود که دسترسی ما رو به سرورهای عملیاتی قطع کردند.»
یوآخیم پرسید: «فکر میکنم مجبورید منتظر بمونید تا نسخه به تیم عملیات تحویل بشه. بعدش چی؟»
اریک با ناامیدی گفت: «خب! اونها استقرار محصول رو شش بار در سال انجام میدن. و فعلاً هم تصمیم ندارن این رویه رو تغییر ِبدن.»
آدام گفت: «بنویسید «در انتظار عملیات» (Waiting for Ops) یا چیزی شبیه به این»
فرانک گفت: «آره، فعلاً همین کلمه خوبه. ادامه بدیم.»
فرانک گفت: «اما اگر دوست داشته باشید، میتونیم به اون «انجام شده» یا «خارج از دسترس» بگیم.»
مارکوس پرسید: «چرا؟»
دافنه گفت: «چون تنها کاری که باقی مونده، عملیاتی کردنه که دست ما نیست.»
فرانک ادامه داد: «آره، ما بعد از این مرحله، کار زیادی نداریم.»
یوآخیم و مارکوس نگاهی به هم کردند و بدون گفتن کلامی این سوال را بین خودشان رد و بدل کردند که «نوبت کیه؟ من یا تو؟». ظاهراً نوبت یوآخیم بود.
یوآخیم پرسید: «مشتری شما کیه؟»
فرانک پرسید: «منظورت از «مشتری» چیه؟»
یوآخیم توضیح داد: «خب، چه کسی به کارها و ویژگیهای انجامشدهی شما علاقهمنده.»
فرانک هم توضیح داد: «خب، ذینفعانی (Stakeholders) که نیازمندیهای سیستم رو نوشتند.»
یوآخیم موذیانه گفت: «واقعاً؟»
بِث متفکرانه گفت: «آها…، لطفاً دوباره «مشتری» رو برای من تعریف کنید.»
وقتی اعضای تیم بیشتر راجع به موضوع فکر و گفتگو کردند، به این نتیجه رسیدند که کاربران اینترنتی بانک مهمترین مشتریان آنها هستند که به کلی آنها را فراموش کرده بودند.
سزار گفت: «زمانی کار برای این دسته از مشتریان، «انجام شده» محسوب میشه که بتونند از محصول استفاده کنند.»
یوآخیم با پرسش خود، آنها را تحت فشار قرار داد: «پس ستون «در انتظار عملیات» چی؟ آیا این کار (در انتظار عملیات)، کاربر نهایی شما رو خوشحالتر میکنه؟»
بِث گفت: «البته که نه. اما فرایند ما این شکلیه. چه کاری از دست ما برمیآد؟»
یوآخیم رو به گروه کرد و پرسید: «اگر از شما بخواهیم که همهی برگههای «در انتظار عملیات» رو روی تابلو بچسبونید، چند تا برگه میشه؟»
قبل از اینکه کسی فرصت صحبت کردن پیدا کند، اریک جواب داد: «یک کامیون!»
فرانک گفت: «خب. تعداد اونها خیلی زیاده. آخرین انتشار…..» سکوت کرد وبعد از کمی فکر کردن گفت: «فکر میکنم چهارشنبهی این هفته یک نسخه بالا میآد. حدس میزنم حدود ۲۵ تا ۴۰ تا قلم توش باشه.»
مارکوس رو به سزار کرد و پرسید: «پروژههایی که «در انتظار عملیات» هستند چه فایدهای برای مشتریان شما دارند؟» و به ستون آن اشاره کرد.
سزار گفت: «عملاً هیچی! ما هم دوست داریم این رویه متوقف بشه. ولی همونطور که بِث گفت، این موضوع اصلاً دست ما نیست.»
یوآخیم پرسید: «میتونید اون رو تغییر بدید؟»
سزار آهی کشید و گفت: «آسون نیست. بودجهی اونها جداست، مدیریت اونها جداست و حتی ساختمان اونها هم جداست.»
یادگیری کانبان (۶) | سُماموس
۲۶ آبان ۱۳۹۵ در ۲۲:۰۵[…] بخش بعدی بخش قبلی […]
یادگیری کانبان (۸) | سُماموس
۲۶ آبان ۱۳۹۵ در ۲۲:۰۶[…] بخش قبلی […]