خاطرات ترجمه (بخش اول)

  • یوسف مهرداد

نویسنده: یاسر کازرونی

یادآوری و بیان خاطرات کار مشکلی است ولی وقتی می‌خواهیم دوره‌های زمانی یا موضوعاتی را بیاد بیاوریم که در ذهن‌مان نقش بسته باشد کار آسان‌تر است. با مشورت و اجازه‌ی استاد گرانقدر و برادر مهربانم جناب آقای مهندس مهرداد چند خطی را در وصف خاطرات و تجربیات خود در طول آماده‌سازی جلد دوم کتاب «اصول و روش‌ کاربردی اسکرام» می‌نویسم. امیدوارم خوانندگان عزیز را با لذتی آشنا کنم که به‌نظرم می‌تواند درون ما را آرام و خوشحال کند.

با مهندس مهرداد در کلاس‌ متدهای چابک آشنا شدم. موضوع کلاس برایم خیلی جذاب بود ولی از قبل کتاب‌های زیادی را در این حوزه خریده بودم. یادم می‌آید در رفرنس‌های کلاس چندین کتاب بود که از قضا من آن‌ها را داشتم. موضوع برای استاد بسیار جالب بود و خودم هم از اینکه درک تهیه آن‌ها را داشتم بسیار خوشحال بودم. توانمندی یافتن کتاب‌های الکترونیکی نیز سرآغازی برای ارتباط بیشتر من و استاد بود. خدا را شاکرم که ارتباط خودم را با مهندس بعد از کلاس نیز حفظ کردم و ایشان را هر هفته می‌دیدم. در این مدت در چندین کارگاه در دانشگاه صنعتی شریف و همچنین در «سمینارDDD» با ایشان همکاری داشتم.

وقتی در ایستگاه مترو دانشگاه شریف در بهمن‌ماه ۹۳ پیشنهاد مهندس مهرداد را برای ترجمه فصل‌های باقی‌مانده کتاب پذیرفتم، نمی‌دانستم در طی دوسال آینده باید چه‌کاری انجام دهم، با چه تیمی کار کنم و چه زمانی را باید اختصاص دهم. خیلی خوشحال بودم که قرار است کاری را انجام دهم که سال‌ها آرزویش را داشتم. با آشنایی که از شیوه‌ی نگارش ایشان داشتم مطمئن بودم در کنار ایشان تکنیک‌ها و اصول ترجمه را خواهم آموخت. قبلاً جلد اول کتاب را خوانده بودم به همین جهت موضوع کتاب بسیار برایم جذاب بود و یادگیری مفاهیم جدید می‌توانست تاثیر زیادی در کارم داشته باشد؛ که به واقع همین‌طور هم شد. در طول همکاری که با تیم ترجمه داشتم توانستم دانش و توان مدیریتیم را در برنامه‌ریزی و اجرای صحیح‌تر اصول اسکرام در شرکتی که در آن کار می‌کردم بالا ببرم و با اجازه‌ای که از مهندس مهرداد داشتم بخشی از ترجمه را در اختیار تیمم قرار می‌دادم. تیم با مطالعه‌ی فصل‌های چاپ نشده کتاب اسکرام برخی از کمبودها و اشکالات خود را برطرف می‌کرد که این امکان پیشرفت محسوسی را در تیم اسکرام به همراه داشت.

طی آشنایی که با تیم ترجمه در اسفند ماه آن سال داشتم از آخرین وضعیت کتاب و پیشرفت کار مطلع شدم و تیم مقرر کرد که بنده در بازنگری فصل‌های ترجمه شده و ترجمه فصل‌های باقی‌مانده فعالیت داشته باشم؛ البته بصورت آزمایشی! به هر ترتیب کارم به‌صورت آزمایشی در تیم ترجمه شروع شد! قرار شد با ترجمه فصل بیست و دو کار ترجمه در کتاب را شروع کنم! عجب فصلی! استرس داشتم ولی لذت می‌بردم! دوره آزمایشی خیلی سخت بود؛ از قضا با یکی از سخت‌ترین فصل‌های کتاب نیز کارم را شروع کردم. در وصف سختی ترجمه این فصل از قول مهندس مهرداد جمله‌ای در خاطرم هست که می‌گفتند: “کل ترجمه کتاب یک طرف و ترجمه فصل سه و فصل بیست و دو هم یک طرف”. اگر بگویم بیشتر از چهل بار مهندس مهرداد و مهندس اسماعیلی با هم این فصل را بازنگری کردند، دروغ نگفته‌ام! در ترجمه‌ی این فصل بارها و بارها مجبور ‌شدم یک پاراگراف را بخوانم. گاهی واژه‌های مناسبی برای برخی کلمات نمی‌یافتم. در فهم برخی پاراگرف‌ها مشکل داشتم. مثلاً در پاراگرافی «Emotions Seismograph» توضیح داده می‌شد که شرایط روحی تیم را در طول دوره اسپرینت تشریح می‌کرد، یادم هست که بارها و بارها جملات را عوض کردم تا به دلم نشست.

در طول ترجمه کتاب، خانم مهندس معصومی نقش به‌سزایی در یادگیری و رشد کمی و کیفی کارم به‌صورت مستقیم داشتند. بخش‌های ترجمه شده در اختیار ایشان قرار می‌گرفت و ایشان آن‌ها را بازنگری می‌کردند و موارد و نکات مدنظرشان را گوشزد می‌نمودند. مسلماً تکنیک‌ها و آموزش ایشان بنده را در مسیر درستی قرار داد.

شروع همکاری با تیم ترجمه با تولد مهراد عزیزم که در اولین روز بهار ۹۴ بدنیا آمد مصادف گردید. مسئولیت پدر شدن در کنار تعهد به تیم ترجمه و اصول کاری مهندس مهرداد، دو مسئولیت خیلی سنگین را برعهده‌ام گذاشته بود که از قضا در هر دو بی‌تجربه و ناشی بودم ولی هر دو کار بسیار مشکل ولی شیرینی بود. همزمان با ترجمه، تیم بازنگری فصل‌های قبلی (فصل چهارده به بعد) را شروع کرد.

ادامه دارد …

https://bibalan.com/?p=1254
یوسف مهرداد

یوسف مهرداد


کانال تلگرام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید