نویسنده: یاسر کازرونی
فصلها را میخواندیم و از لحاظ نگارشی، مفهومی، مطابقت با متن اصلی، عکسها و هر مسئله مهمی که به نظرمان میرسید، متن ترجمه شده را بررسی و موارد مهم را یادداشت میکردیم. کارمان این شده بود که هر هفته یک جا قرار بگذاریم و بازنگری فصلهای ترجمه شده را پیش ببریم. حتی قرارهایی داشتیم که در پارکها روی نیمکت بود. اکثراً وقتی هوا خوب بود پارک لاله میرفتیم. یک سال و نیم کار بازنگری طول کشید. تابستان و زمستان، صبح و شب، چند روز پشت سرهم، طوری که خانوادههای ما کار «بازنگری» را جزء کارهای مهم زندگی ما میدانستند و برای تعطیلات پایان هفتهها کمتر برنامهریزی میکردند (بندههای خدا!).
بازنگری خیلی کند پیش میرفت و بعضی وقتها یک جمله را چند بار میخواندیم و با جمله انگلیسی مطابقت میدادیم. باز هم خوب در نمیآمد. نهایتاً آنها را علامتگذاری میکردیم تا بعداً سر فرصت دوباره آنها را بخوانیم. یا حتی یکبار یادم هست یک پاراگراف از کتاب را نمیفهمیدم. این پاراگراف به نقل از کتابی از آقای اندرسن بود که در متن کتاب جملاتی را از ایشان نقل کرده بود. یادم نمیرود حدوداً یک جمعه را کامل درگیر پیدا کردن کتاب بودم؛ آخر مجبور شدم پنج گیگابایت دانلود کنم تا کتاب را به مهندس مهرداد بدهم. انصافاً مهندس هم کلی با کتاب کلنجار رفتند تا نهایتاً با دو پاراگراف پانوشت، مطلب را رساندند. یا یکبار یادم هست برای ترجمه جایی نداشتیم و قرار گذاشتیم برویم پارک لاله (پاتوق ما!). زمستان بود و هوا خیلی سرد بود؛ مجبور شدیم از صبح تا ظهر در ماشین کنار پارک کار ترجمه را پیش ببریم. یا برخی از تعطیلات چند روزه را کامل در منزل یکی از دوستان در حال بازنگری و ترجمه بودیم. به هر حال کار ترجمه و آمادهسازی جلد دوم را تمام کردیم.
شیرینی ملاحظات پی در پی مهندس اسماعیلی که به حق اغلب هم درست بود از یک سو، پرکاری و پیگیریهای خانم مهندس معصومی و جدیت و توانمندی مهندس مهرداد یک تیم خیلی خوب را در کنار هم تشکیل داده بود که بعضاً برای اثبات نظرات خود زمانهای زیادی را با هم بحث میکردند تا به نتیجه برسند! یادم میآید یکبار حدود نیمساعت در مورد کلمات «هدف کسب و کار» که ترجمه «Business Goal» بود با مهندس اسماعیلی بحث میکردیم! یا یکبار برای معنی کلمات «و/یا» که در متن اصلی آمده بود مجبور شدیم یک ربع چانه بزنیم تا مهندس اسماعیلی قبول کنند که نیاز به پانوشت دارد. یا ماهها گذشت تا نهایتاً یک کلمه معادل مناسب برای کلمه «Insight» یا «Prework» انتخاب کنیم. همهی اینها نشان از این داشت که تیم به کیفت متن متعهد است و هیچ چیز را فدای کیفیت کتاب نمیکند.
کار طولانی بود ولی چند دست آورد خیلی خوب برایم داشت. اول اینکه با هر بار خواندن فصلهای کتاب، بیشتر موضوع را درک میکردم و در کنار آن با فن ترجمه آشنا میشدم و تکنیکها و روشهای این کار را در کنار یک تیم مجرب میآموختم. ولی از همه مهمتر که حدود یک هفته بعد از اتمام بازنگری آن را لمس کردم علاقهمندی بود که به همنشینی با تیم و این دوستان پیدا کرده بودم. ما مثل یک خانواده بودیم و نسبت به هم حساس و مسئول بودیم. به خوشی و ناخوشیهای هم اهمیت میدادیم و از بودن در کنار هم لذت میبردیم و با نبود هر کدام دلتنگ بودیم.
روند ورود و پذیرش خود را در تیم ترجمه بسیار مشکل و طاقتفرسا میدانم. تیم ترجمه خیلی سختگیر بودند. ولی وقتی در یک دوره به تیم وارد شدم، برای من وقت گذاشتند و نهایتاً موفق شدم. نتیجه آن این شد که بلافاصله ترجمه کتاب بعدی را با من شروع کردند ولی اینبار بهصورت مستقل. هم اکنون در حال ترجمه کتاب جدیدی هستم. کار خیلی کند پیش میرود ولی خوشحالم که تیم توانمندی ترجمهام را قبول کرده است و همکاری خود را با من ادامه داده است.
ایمان دارم مطالب و فصلهای جلد دوم کتاب، حوزهای را هدف قرار داده است که شرکتهای نرمافزاری در آن کم تجربه و ناآگاه هستند. این کتاب میتواند مرجع خوبی برای تحول در تیمهای نرمافزاری و نگرشی جدیدی برای اصول حاکم در این تیمها باشد. مسلماً کسب رتبه اول در آمازون نشان از سطح کیفی و غنای محتوایی این کتاب دارد. این کتاب برای تیم ترجمه نقش دایرهالمعارفی را دارد که روزانه از اصول و روشهای آن در کار حرفهای خود بهره میبرند. صمیمانه پیشنهاد میکنم دو جلد کتاب را مطالعه کنید و سبک جدیدی را در کار خود رقم بزنید.
دیدگاهتان را بنویسید