مترجمها: یاسر کازرونی، مریم معصومیراد
قلمهای کاری
مارکوس گفت: ”روی تابلو برگههای یادداشت زیادی داریم که هر کدوم سمبل یک قلم کاریه. هر کدوم عنوان مختصری داره که نشون میده قلم کاری به چی اشاره داره.“ یوآخیم درحالیکه دستش را در عرض تابلو از راست به چپ باز کرده بود، گفت: ” وضعیت هر قلم توسط ستونی که در اون قرار داره نشون داده میشه.“
مارکوس پرسید: ”برای اینکه بفهمید الان چه کاری انجام میدید، این اطلاعات برای شما و ذینفعانتون کافیه؟“
بث گفت: ”خب، بعضی وقتها این عنوانها خیلی کوتاهِ.“
مارکوس پرسید: ”منظورت چیه؟“
بث گفت: ”بعضی از این عنوانها رو فقط توسعهدهندههایی متوجه میشن که روی اونها کار میکنن، البته اگر بشن.“
مارکوس پیشنهاد کرد: ”میخواید شرح مختصری از کاری که هر برگه نشون میده بنویسید؟ یه نوشتهای که نه خیلی طولانی و خستهکننده باشه و نه خیلی کوتاه که نتونید به خاطر بیارید به کدوم کار اشاره داره.“
بث با لبخند گفت: ”یعنی مثل یه داستان کاربر اونها رو بنویسیم؟“
یوآخیم جواب داد: ”خب میتونید! ولی مجبور نیستید. شرح مختصر به شما یادآوری میکنه که چه کاری انجام میدید. خیلی خوبه که بدون اینکه به تابلو نزدیک بشید و برای خوندنش وقت بذارید مشخص بشه قلم در مورد چیه. شرح باید با یه نگاه قابل فهم باشه تا شما بتونید بگید که قلمهای مختلف از هم جدان.“ یوآخیم مربع بزرگی روی تابلو کشید و عبارت «شرح» را وسط آن نوشت.
مارکوس پرسید: ”این خوبه؟“
اریک که از این ابزار خوشش آمده بود و میشد این را از لحن صدایش فهمید، گفت: ”نه همیشه. من معمولاً شماره جیرا رو هم میخوام.“
از آنجاییکه یوآخیم خیلی با جیرا کار نمیکرد و از طرفی فکر میکرد اریک برای این حرفش حتماً دلیل قانعکنندهای دارد، پرسید: ”چرا؟“
اریک توضیح داد: ”اگه قراره یه همچین شرح مختصری داشته باشیم لازمه که رفرنس توی جیرا رو هم داشته باشیم تا بتونیم بقیهی اطلاعات رو اونجا ببینیم. بعضی وقتها یک عالمه چیز اونجاست. بحثهای طولانی، عکسها و خیلی چیزای دیگه.“
یوآخیم گفت: ”عالیه.“ و عبارت «شماره جیرا» را در گوشهی بالا، سمت چپ مربعی که روی تابلو کشیده بود، نوشت.
سپس پرسید: ”دیگه چی؟“
فرانک ایستاد و فریاد زد: ”مهلت انجام کار! “
مارکوس پرسید: ”حتماً… به نظر میرسه که خیلی براتون مهمه؟“ سپس به اعضای تیم نگاه کرد. کسی جواب نداد. بعد از مدتی، سزار سکوت را شکست: ”بله، اونها برای ما مهمند ولی همهی قلمهایی که ما انجام میدیم که مهلت انجام کار ندارند. چهطوری اونها رو مشخص کنیم؟“ و البته مخاطب سوالش یوآخیم بود.
یوآخیم از اعضای تیم پرسید: ”شما چی فکر میکنید؟“
اریک در همان حالتی که نشسته بود، گفت: ”بیاید مهلت انجام کار رو روی برگههایی که مهلت دارن بنویسیم. به همین سادگی، موافقید؟“
فرانک با خودش حرف میزد. ”خب، اما میخوایم اون رو بزرگ بنویسیم تا یادمون نره.“
بث پیشنهاد کرد: ”نظرتون چیه از یه رنگ دیگه استفاده کنیم؟“
یوآخیم به طرف تابلو رفت و مهلت انجام کار را در گوشهی بالا سمت راست نوشت. سپس گفت: ”ایدهی خوبیه! مورد دیگهای که شاید مفید باشه اینه که همیشه اونها رو در همین قسمت از برگه بنویسیم. این کار باعث میشه که یه رابطهی منطقی شکل بگیره و اگر برگهای مهلت انجام کار داره، اون گوشه بالا سمت راست نوشته شده باشه.“
مارکوس گفت: ”بچهها! کارِتون عالیه.“
یوآخیم گفت: ”اما یه چیز دیگه هم هست که میشه ثابت کرد اضافه کردنش به قلمها مفیده. میتونید حدس بزنید چیه؟“
کسی جواب نداد.
یادگیری کانبان (۸) | سُماموس
۲۶ آبان ۱۳۹۵ در ۲۲:۳۶[…] بخش بعدی […]
یادگیری کانبان (۱۰) | سُماموس
۲ آذر ۱۳۹۵ در ۲۳:۳۵[…] بخش قبلی […]
یادگیری کانبان (۱۱) | سُماموس
۹ آذر ۱۳۹۵ در ۲۲:۳۹[…] بخش قبلی […]