مترجمها: یاسر کازرونی، مریم معصومیراد
پاس دادن سکهها (ادامه)
مارکوس به ردیفهای خلاصهشده جدول اشاره کرد و با صراحت پرسید: ”اول، به زمانی که اولین سکه به مشتری میرسه توجه کنید. وقتی دستههای سکه رو کوچکتر کردیم، چه اتفاقی برای زمان افتاد؟“
فرانک سرش را با ناباوری تکان داد و گفت: ”زمان کم شد. ۵۰ ثانیه در مقابل ۴ ثانیه، شگفتانگیزه!“
”و در مورد زمان کل چهطور؟“
دافنه که خیلی تحت تأثیر قرار نگرفته بود، گفت: ”خب البته زمان کل هم کم شد.“
فرانک هنوز نمیتوانست عددها را باور کند و بارها و بارها به اعداد نگاه کرد و گفت: ”ولی نه به اندازهی زمان اولین تحویل که خیلی عالیه“.
یوآخیم گفت: ”حالا به زمان مربوط به هر یک از کارگران نگاهی بندازید.“ و چند ثانیه به آنها مهلت داد تا عکسالعمل نشان دهند.
سپس سرفه کرد، به دافنه چشمکی زد و افزود: ”وجه مشترک همه اونها چیه؟ به هیچ فرد خاصی اشاره نکنید.“ دافنه متوجه شوخی او شد و برایش دست تکان داد.
سزار گفت: ”خب، این هم به همون اندازه عجیب و غریب بهنظر میرسه، این زمانها همزمان با کم شدن زمانهای دیگر، زیاد میشن. این چهطور ممکنه؟“ و در انتظار جواب، به مارکوس و یوآخیم خیره شد.
مارکوس توضیح داد: ”با این تمرین ساده به شما نشون دادیم که وقتی تعداد قلمهای کاری در جریان که همزمان انجام میشوند را کم میکنید «زمان انجام کار» رو کاهش میدید. توجه داشته باشید که به همون اندازه کار انجام میدید، اما به یه روش دیگه کار میکنید-با دستههای کوچکتر و«کار در جریان» همزمان کمتر.“
یوآخیم گفت: ”یا WIP، که قبلاً در مورد اون در انجمن کانبان شنیدهاید.“
به یاد داشته باشید کار در جریان (WIP) تعداد قلمهای کاری است که شما همزمان در حال انجام آن هستید. حجم کمتری از کار در جریان، منجر به جریان سریعتر فرآیندهای کاری شما می شود: زمان کوتاهتر انجام کار.
مارکوس با پوزخندی که روی صورت داشت، گفت: ”اگه انجمن کانبان حروف اختصاری سه حرفی عجیب و غریبش رو نداشت، نمیتونست خیلی انجمن به حساب بیاد، نه؟“
یوآخیم به تابلو اشاره کرد و گفت: ”همانطور که دیدید، این کار تأثیر چشمگیری بر زمان انجام کل کار داره که در این مورد، زمان از ۵۰ به ۲۰ ثانیه رسید. اما اتفاق دیگهای هم افتاد. وقتی ما با دستههای بیستتایی سکه کار میکردیم، اولین و آخرین سکه را همزمان تحویل دادیم؛ اما با قلمهای کوچکتر ما اولین سکه رو بعد از چهار ثانیه داشتیم. وقتی دستههای بیستتایی داریم، زمان برای تحویل اولین سکه یک دهم کمتره.“
مارکوس کمی بازویش را تکان داد و گفت: ”دستههای کوچکتر همراه با کار در جریان کمتر، هر دو، سرعت کل بهتری به شما میده و اجازه میده چابکتر باشید چونکه میتونید کارهای مهم و کوچک رو زودتر تحویل بدید. متوجه شدید که چرا این میتونه یه مزیت باشه؟“
مارکوس ادامه داد: ”البته فقط این مزیتها رو نداره. اما چی میشه اگه در روش به هوا پرتاب کردن سکهها یه چیزی اشتباه باشه؟ چی میشه اگه مشتری انتظار داشته باشه سکهها روی لبه وایسن-تفاوت در اندازهی دستهها چه تفاوتی ایجاد میکنه؟“
دافنه گفت: ” از اون جاییکه سکهها را قبل از اینکه هرکدوم کار خودمون را تموم کنیم، تحویل نمیدیم، مجبور میشیم که تموم کار رو دوباره انجام بدیم. در تکرار اول این اتفاق افتاد.“
یوآخیم درحالیکه روی صحبتش با سزار بود، گفت: ”نهایتاً، تمرکزمون رو در استفاده یکسان و شدنی از توانایی هر کارگر از دست میدیم. در تکرار اول، زمان انتظار تا انجامشدن کار تا آخرین کارگر زیاد بود، اما هر کارگر موثر عمل کرد و زمانیکه کارش روی دستهها تموم میشد، اونها رو به نفر بعدی میداد. از طرف دیگه، در تکرار آخر که کوتاهترین زمان انجام کار را داشت، اونها بصورت تکی کارایی کمی داشتند ولی بصورت تیمی موثرتر بودن.“
به خاطر داشته باشید بهینهسازی فرآیند شما برای جریان سریعتر منجر به بهرهبرداری ناچیز از منابع میشود.
آدام دست به سینه به عقب تکیه داد. او نفس عمیقی کشید و گفت: ”از وقفه انداختن تو کارِتون متنفرم، اما کار ما «واقعیه» و کمی پیچیدهتر از اینه. امیدوارم درک کنید؟“ آدام خسته بهنظر میرسید.
مارکوس سعی کرد بحث را باز کند: ”منظورت چیه؟ لطفاً توضیح بده.“
آدام گفت: ”برای شروع، قلمها در یه جریان پیوسته مثل این (تمرین) نمیرسه. اونها بین ما جلو و عقب میشن. من کمی آزمون انجام میدم، بعد کمی بیشتر کدنویسی انجام میشه، دوباره آزمون بیشتری انجام میدم و حتی ممکنه نیازمندیها تغییر کنه.“
”در ثانی، قلمهایی که ما رسیدگی میکنیم اندازههای متفاوتی دارن. سکهها و کار دقیقاً همیشه یکسان هستند.“
یوآخیم وقتی دید که سزار به ساعت خود نگاه میکند، حرف آدام را قطع کرد و گفت: ”به نکتههای خوبی اشاره کردی، حق با توئه. این فقط یه سادهسازی و یه شبیهسازیه که هدفش نمایش یه اصل سادست: که کار در جریان کمتر منجر به کاهش زمان انجام کار میشه. در واقع، عاملهای زیاد دیگهای حین انجام کار وجود دارن که شما مجبورید بین اونها سبک و سنگین کنید، ولی اصل اساسی همچنان پابرجاست.“
مارکوس سعی کرد بحث را تمام کند: ”خیلی مزیتهای زیاد دیگهای کوتاه کردن زمان انجام کار و محدود کردن تعداد کار در جریان دارن که الآن وقت پرداختن به اونها رو نداریم. از این تمرین تا حدی برای باز کردن دیدتون استفاده شد و چیزی که الآن مهمه این که اصل رو فهمیده باشید. بیایید دوباره تمرین عملی انجام بدیم و دور تابلو جمع بشید؛ چهطوری میتونید این اصل رو در کارِتون و تابلوتون اعمال کنید؟“
محدود کردن کار در جریان
|
بخش قبلی بخش بعدی |
یادگیری کانبان (۱۳) | سُماموس
۵ دی ۱۳۹۵ در ۲۲:۳۶[…] بخش بعدی […]
یادگیری کانبان (۱۵) | سُماموس
۷ اردیبهشت ۱۳۹۶ در ۰۰:۳۰[…] بخش قبلی […]