گفتگوی دیگری از فیلم ادی عقاب؛ گفتگویی بین ادی و مربیاش، برانسون که قبلاً قهرمان پرش با اسکی بود
برانسون:
پس اینجا جایییـه که میگی، “بهت گفته بودم”؟
نه، اینجا جایییـه که میگم بدون مشروب حتی جرأت انجام اون پرش رو ندارم
به عنوان مربیت، بهت میگم که دیوونهای
نمیدونم داشتم چه فکر میکردم
ولی به عنوان دوستت، میگم که باید انجامش بدی
این لحظه، لحظهی توئـه
ادی: باید یک پرش تمرینی برم
برانسون:
چی رو میخوای بدونی که قبلاً نمیدونستی؟
از چیزی که پریدی بالاتره
سریعتر از هر باری که رفتی خواهد بود
دورتر از چیزییه که مغز کوچیکت بتونه باهاش کنار بیاد
پرواز میکنی، ولی فقط یک پرشه، پسر
به همین سادگی
ادی، گوش کن
اراده، روحیه و قوت قلب تو رو، هیچ کدوم از ورزشکارهای اینجا ندارن، هیچ کدوم
خدایا، من شش ماه رو تلاش کردم از دستت خلاص بشم، رفیق
مثل یه آدامس چسبیدی به کفشم، ول نمیکردی
هرگز تسلیم نشدی
میخوای بگی الان میخوای تسلیم بشی، توی المپیک؟
این لحظه توئـه
تو ادییه “عقاب” هستی پسر
بهت افتخار میکنم
به خودم افتخار میکنم
گزیده:
Great Books Inspire People – Charlie Tremendous Jones once said, “You will be the same person in five years as you are today except for the people you meet and the books you read.” As a young boy, Eddie of inspired by a book entitled Moments Of Glory. He wanted his own moment of glory.
Brian Dodd
دیدگاهتان را بنویسید