مترجمها: یاسر کازرونی، مریم معصومیراد
کار در جریان(ادامه)
«نمیدونیم که سقف مناسب چنده. اما به نظر میرسه میتونیم از عدد چهار برای شروع استفاده کنیم. یه عدد کم حضور دائمی ما رو میخواد، چیزی که اصلاً نمیتونیم اون رو اداره کنیم چون یا در سفر هستیم یا در جلسات کاری گیر افتادیم. یه عدد بالا هم به این معنیکه تیم مدت طولانی بدون دریافت بازخورد از ما کارش رو ادامه میده؛ که در صورتیکه مشکل بوجود بیاد ممکن باعث دوبارهکاری بشه؛ و ما میخوایم قبل از اینکه در کار دیگهای غرق بشن اونرو اصلاح کنیم.»
دافنه پرسید: «اما چرا باید ستونی برای کارهای منتظر انجام وجود داشته باشه؟ منظورم اینِ که منتظر میمونید تا اون ستون پر بشه و بعد شروع به پذیرش قلمها میکنید؟»
یوآخیم گفت: «دافنه، به نکته خوبی اشاره کردی، این خیلی هم غیرعادی نیست. ما به اون «صف» یا «بافری» از کار میگیم. اون معمولاً در جلوی کاری که به نوعی محدود شده است، مثل ستون پذیرش اینجا قرار میگیرد. بث و سزار نمیتونند همیشه همراه ما باشند، بنابراین برای اطمینان میخوایم وقتی اینجا هستن کار برای انجام داشته باشند. بنابراین یک بافر کوچکی از کار برای اونها درست میکنیم و فقط هر وقت این بافر پر شد، به اونها اطلاع میدیم.»
سزار گفت: «یوآخیم مطمئن نیستم در این مورد با شما موافق باشم.»
مارکوس پای تابلو رفت و گفت: «بیاید اون رو تصویرسازی کنیم تا واضحتر بشه.» مارکوس داخل ستون پذیرش را به دو ستون تقسیم کرد و یک ستون آماده (Ready) و یک ستون در حال انجام (Doing) کشید. سپس به سمت گروه برگشت و گفت: «حالا کاملاً واضحه که چه کارهایی در حال انجام و چه کارهایی در انتظارند. وقتیکه ستون آماده پر شد، به سزار و بث اطلاع میدیم.»
دافنه گفت: «این شبیه کاریه که در مورد آزمون و در انتظار عملیات انجام دادیم نیست؟»
یوآخیم به ساعتش نگاه کرد و گفت: «ممکنه. جایی که فکر میکنید صفها بدرد میخورن میتونید اونها رو داشته باشید. مثلاً، جایی که محدودیت منابع وجود داره یا میخواید تفاوت بین کار در حال انجام و کار در حال انتظار رو تصویرسازی کنید. اگر دست به دست کردن کار مورد نظر باشه، مثلاً از کسی که مشغول پیادهسازیه به کس دیگهای که مشغول آزمونه، استفاده از یه صف روش خوبی برای علامت دادن کار آماده شده برای انتقال به مرحله بعده.»
محدود کردن کار در جریان
|
فرانک سرش را تکان داد؛ به نظر میرسید کم کم تفسیر سزار را قبول کرده است. چند لحظه به تابلو نگاه کرد و سپس گفت: «خب، به نتیجه رسیدیم؟ این تابلو است، ما محدودیتهای خودمون را داریم و کار ما با آن تمام شد؟»
گروه متدهای چابک:
برای عضویت در گروه متدهای چابک، از این آدرس استفاده نمایید.
یادگیری کانبان (۲۰) | سُماموس
۵ آبان ۱۳۹۶ در ۱۲:۰۰[…] بخش قبلی […]