پیشگفتار:
بخشی از وقت روزهای تعطیلم به بازخوانی و ویراستاری کتابی میگذرد که به همراه یکی از دوستان گرانقدرم در حال ترجمهی آن هستیم. البته زحمت اصلی با ایشان است. فعلا تا نهایی نشدن کار، نامی از آن نخواهم برد، ولی بخشهایی از آن را اینجا خواهم آورد.
کتاب دربارهی فردی است که به تازگی به سمت معاون بخش عملیات خدمات فناوری (IT) یک شرکت بزرگ منصوب شده است. داستان گرفتاری و دردسرهایش خواندنی است. ما دو نفر وقتی کتاب را میخوانیم ناخودآگاه به جای قهرمانان داستان به یاد خودمان و همکاران شرکت میافتیم و قاهقاه میخندیم.
متن زیر بخشی از گفتگوی قهرمان اصلی داستان (معاون بخش عملیات آیتی) با یکی از مدیرانش به نام «وس» دربارهی یکی از برنامهنویسان اصلی شرکت به نام «برنت» (Brent) است.
آیا شما در شرکتتان «برنت» دارید؟ 🙂
گفتار:
زیر لب غرولند کردم ”محض رضای خدا نه! برنت، برنت، برنت، برنت! واقعا ما نمیتونیم هیچ کاری رو بدون اون انجام بدیم؟ به ما نگاه کن تو رو خدا! سعی میکنیم دربارهی تعهدات و منابع، بحثهای مدیریتی داشته باشیم اما تنها کاری که میکنیم صحبت در مورد یه شخص خاصه! اهمیتی نمیدم که چقدر با استعداده. اگر میگی که سازمان بدون اون هیچ کاری نمیتونه انجام بده، پس ما یه مشکل خیلی بزرگ داریم.“
وس شانههایش را با شرمندگی بالا انداخت. ”واقعیت اینه که اون یکی از بهترین افراد ماست. او واقعا باهوشه و تقریبا در مورد همهی کارهای ما اطلاعات زیادی داره. او یکی از معدود کسانییه که میدونه ارتباط بین برنامههای کاربردی در سطح کلان سازمان چه جوریه. او حتی بیشتر از من روش کار این شرکت رو میدونه.“
گزیده:
ندارد
سعید
۹ دی ۱۳۹۶ در ۱۶:۳۴جالب بود. و از خواندن مطلب لذت بردم .
این کتاب در چه مرحله ای است. به چاپ رسید یا خیر؟
بی صبرانه منتظر خواندنش هستم. حتی به عنوان کسی که بازخوانی نسخه را انجام می دهد، دوست دارم مطالبش را زودتر بخوانم 🙂 😉