افرادِ باهوش خوش‌حال نیستند

  • یوسف مهرداد

پیش‌گفتار:

از دوست خوبم مهندس حامد عسگری (حامدخان) قبلاً گفته بودم. با هدیه دادن یک کتاب، کل دنیای مرا به هم ریخت. همیشه از خواندن مطالبی که حامدخان برایم می‌فرستد دوری می‌کنم و تلاش می‌کنم تا بهانه‌ای برای نخواندن آنها پیدا کنم.

امروز آدرس متنی را برایم فرستاده بودند با عنوان «افراد باهوش خوشحال نیستند» «فعالیت ما زمانی مفید خواهد بود که صرفاً از خود فرایند کارکردن لذت ببریم، نه از اهداف حاصل از کار (راج راگوناتان».

نتوانستم مانع کنجکاوی‌ام شوم و به ناچار شروع کردم به خواندن. یافتم! یافتم! «وفورباوری». این همانی است که خانواده، اساتید و دوستان عزیزم، سال‌ها داشتند به من یاد می‌دادند. از همه‌ی شما سپاسگزارم

باز حامدخان کار خودش را کرد! آدرس ارسالی حامدخان مربوط بود به گفت‌وگو با راج راگوناتان نویسندۀ کتاب «اگرخیلی باهوشی، چرا خوش‌حال نیستی؟». اینجا را ببینید.

حامدجان، سپاسگزارم. (هنوز جرأت نکردم متنی دومی را که فرستادید بخوانم 🙂 )

بخش‌هایی از گفتگو:

“وقتی نیازهای اساسی آدمی برآورده می‌شود، سه چیز است که در ادبیات دانشگاهی از آن‌ها به‌عنوان مواد لازم شادکامی و رضایت یاد می‌شود: برخورداری از روابط اجتماعی ثمربخش؛ مهارت در هر کاری که به آن اشتغال داری؛ برخورداری از آزادی برای تصمیم‌گیری مستقل در زندگی.

اما تحقیقاتی که در رابطه با شادکامی صورت گرفته است، نتایجی به همراه داشته که تاحدودی مبهم است: برخورداری از تحصیلات بهتر، تموِّل بیشتر یا داشتن مهارت بیشتر خیلی به پیش‌بینیِ خوشبختی و شادی افراد کمک نمی‌کند. درواقع، شاید فردی علی‌رغم برخورداری از مهارت، ثروت و تحصیلات خوب رضایت از زندگی‌اش کمتر باشد.

پرسش: پینسکر: یکی از پیش‌فرض‌های اصلی کتاب شما این است که بسیاری از مردم می‌دانند چه چیزهایی خوش‌حالشان می‌کند، اما به این چیزها به‌طرقی نزدیک می‌شوند که شادکامی و رضایتشان به حداکثر نمی‌رسد. ممکن است مثالی دربارۀ این انقطاع بزنید؟

راگوناتان: اگر نیاز به مهارت یا نیاز به صلاحیت را مدنظر قرار دهید، دو رویکرد کلی وجود دارد که هر فردی می‌تواند برای اینکه در کاری به مهارت برسد، از آن‌ها استفاده کند. یک رویکرد، اشتغال‌داشتن به چیزی است که مردم آن را «مقایسه‌های اجتماعی» می‌دانند؛ یعنی میل به اینکه در کاری بهترین باشی: «می‌خواهم بهترین استاد موجود باشم» یا چیزی شبیه به این.

در این رویکرد مشکلات بسیاری وجود دارد؛ اما یکی از مشکلات بسیار بزرگ این است که ارزیابیِ بهترین‌بودن بسیار دشوار است. معیارهای قضاوت برای تشخیص بهترین‌بودن یک فرد در حوز‌ه‌ای خاص، چیست؟ معیارهای بهترین استاد بودن چیست؟ آیا این معیارها به پژوهش یا تدریس مربوط است؟ حتی اگر فقط تدریس را مدنظر قرار دهید، آیا میزان محبوبیت در بین دانشجویان ملاک است؟ آیا مطالبی که در کلاس‌ها مطرح می‌شود یا تعداد دانشجویانی که موفق می‌شوند آن واحد درسی را با موفقیت پشت سر بگذارند،

پرسش: پینسکر: رویکرد دوم چیست؟

راگوناتان: چیزی که من توصیه می‌کنم، رویکردی جایگزین است. در این رویکرد باید دربارۀ چیزی که در آن واقعاً مهارت داری و از انجامش لذت می‌بری، آگاهی بیشتری پیدا کنی. وقتی نیاز نداشته باشی که خودت را با دیگران مقایسه کنی، به چیزهایی گرایش پیدا می‌کنی که به‌نحوی غریزی از انجام‌دادنشان لذت می‌بری و واقعاً در آن‌ها مهارت داری. اگر به‌اندازۀ کافی روی آن کار تمرکز کنی، احتمال اینکه در آن کار به مهارت و استادی برسی، بسیار افزایش پیدا می‌کند. به‌این‌ترتیب شهرت و قدرت و ثروت و همه‌ چیز را به‌عنوان نتیجه‌ای فرعی به دست خواهی آورد. در این حالت، شهرت و ثروت و قدرت چیزهایی نیستند که تو مستقیماً در پی به‌دست آوردن آن‌ها هستی.

اگر به سه چیزی بازگردیم که مردم به آن‌ها نیاز دارند، یعنی تبحر و تعلق و استقلال، بعد از اینکه نیازهای بنیادین آدمی محقق شد، مایلم عنصر چهارمی را اضافه کنم. این ضرورت، نگرش یا نوعی جهان‌بینی است که شما در زندگی دارید. جهان‌بینی را برای سهولت فهم می‌توان به دو روش توصیف کرد. یک رویکرد افراطی در جهان‌بینی رویکرد کمبودباوری۱ است. در این رویکرد پیروزی و موفقیتِ من، به‌قیمت شکست و خسارت دیگری است. این رویکرد باعث می‌شود شما به مقایسه‌های اجتماعی بپردازید. دیدگاه دیگر دیدگاهی است که من آن را وفورباوری۲ می‌نامم. در این رویکرد همه امکان رشد و موفقیت دارند.

گزیده:

به جای کمبودباوری، وفورباوری را تمرین کنیم.

https://bibalan.com/?p=1390
یوسف مهرداد

یوسف مهرداد


کانال تلگرام

نظرات (1)

wave
  • حامد

    ۱۴ آذر ۱۳۹۵ در ۱۵:۳۰

    خیلی ارادت داریم یوسف جان

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای خروج از جستجو کلید ESC را بفشارید