مترجمها: یاسر کازرونی، مریم معصومیراد
کار در جریان(ادامه)
آدام گفت: «بسیار خب، در مورد شما توسعهدهندهها چهطور؟ چه عددی برای شما مناسبه؟» و ماژیک را به سمت اریک پرتاب کرد که او هم فوراً آن را به دافنه داد.
دافنه گفت: «دو قلم کاری بهنظرم برای ما کمه. بعضی وقتها ما مجبوریم منتظر بقیه بمونیم، درنتیجه کاری برای انجام دادن نداریم. اما عدد چهار به نظر خوب میرسه. تو چی فکر میکنی اریک؟»
اریک با اعتماد به نفس گفت: «به نظرم ۴ قلم کاری. ما توی یه روز بیشتر از این کار انجام میدیم. از پسش برمییایم.»
دافنه گفت: «خب، مینویسم ۳ ولی یه چشممون هم به مشکلات هست.» سپس عدد قبلی که آنجا بود را پاک کرد و در عوض عدد ۳ را نوشت.
بث گفت: «برای کار تحلیل، به نظرم سقف ۲ قلم کاری منطقی باشه.» و عدد ۲ را بدون معطلی بالای ستونش نوشت. به نظر میرسید که هچ کس اعتراضی به آن ندارد.
فرانک نگاهی به اطراف انداخت و گفت: «بقیه ستونها چی؟ درمورد اونها چیکار کنیم؟» او متوجه شد که مارکوس و یوآخیم هیچ کدام نزدیک تخته نیستند.
یوآخیم که کنار ایستاده بود و به نظر میرسید از اینکه به تیم اجازه داده تا خودش جواب رو بفهمد راضی است، گفت: «منظورت چیه؟»
فرانک گفت: «خب، ستونهای آمادهی انجام، پذیرش و در انتظار عملیات و غیره. نباید مثل بقیه عددهایی روی اونها باشه؟»
مراکوس گفت: «اونها هم میتونن. اما چرا؟ چه نفعی برای شما داره؟»
فرانک اعتراف کرد: «اِه، من فکر کردم همه ستونها باید یه عدد داشته باشن.»
یوآخیم توضیح داد: «همانطور که گفتیم بقیه ستونها هم میتونن عددی داشته باشن اما قانونی وجود نداره. روی ستونهایی که احساس میکنید گذاشتن سقف، جریان سریعتری از کار رو به شما میده، سقف بذارید. مثلاً ستون پذیرش چهطوره؟سقف اقلامی که اونجا انجام میشه چیه؟»
سزار در حالیکه با خودش به آرامی حرف میزد جلو رفت: «بذارید ببینم. محدود کردن آن ستون، ۴ قلم بهمعنی اینِ که اگه این ستون با چهار واحد کاری پر بشه…» کمی مکث کرد و عدد ۴ را بالای ستون پذیرش نوشت.
«وقتی تیم تست میخواهد کار جدیدی رو اضافه کند، همانطور که صحبت شد متوقف میشود و کارها عقب میماند. چون جریان کار با اون سقف بسته شده.» سپس سزار به عقب رفت و زیر لب با خودش گفت: «این چه معنی ایی میده؟»
مارکوس پیشنهاد کرد: «چهطوری میتونید محدودیت را بردارید؟» بقیه ساکت بودند و سزار به فکر کردن ادامه داد.
«خب، من و بث قلمها رو بررسی و پذیرش میکنیم…»
یوآخیم وانمود کرد که میداند که سزار چه فکری میکند، اما سعی کرد آن را در قالب کلماتی که در معرفی کانبان استفاده شده بود، بیان کند: «درسته، همونطوری که میبینید اینسقف برای شما حکم یه علامتی رو داره تا بیایید و کار پذیرش رو انجام بدید.»
آدام پرسید: «بسیار خب، پس چرا سقف۱ قلم رو برای اون نداریم؟»
مارکوس گفت: «چون…» اما قبل از اینکه بیشتر توضیح بدهد، سزار وسط حرف او پرید.
واقعیت برای سزار روشن شد و گفت: «چون در این صورت من باید هر زمان که کاری آماده است، با عجله سراغ آن بیایم وگرنه گردش کار دچار مشکل میشه. متوجه شدم. جالبه.»
گروه متدهای چابک:
برای عضویت در گروه متدهای چابک، از این آدرس استفاده نمایید.
یادگیری کانبان (۱۷) | سُماموس
۱۵ شهریور ۱۳۹۶ در ۲۲:۵۲[…] بخش بعدی […]
یادگیری کانبان (۱۹) | سُماموس
۶ مهر ۱۳۹۶ در ۰۰:۱۹[…] بخش قبلی […]