مترجمها: یاسر کازرونی، مریم معصومیراد
قلمهای ضروری
یوآخیم به عقب رفت و دست به سینه شد: «خب… این میتونه تابلو شما باشه. شما چی فکر میکنید؟ همهچیز رو تابلو هست؟ این تابلو، میگه که شما چه جوری کار میکنید؟»
مارکوس با دقت چالش های روی فلیپ چارت را مرور کرد و گفت: «با اینکه ممکنه هنوز همه چالشهای این فهرست حل نشده باشه، ولی با من موافقید که الان برای مقابله با بیشتر اونها ابزارهایی دارید؟»
- ما معمولاً کارها را دیر انجام میدهیم
- بیشتر اوقات برآوردها غلط هستند ·
- تیم در باتلاقی از کارها گیر کرده است ·
- اولویتها مشخص نیستند ·
- از هرجایی کار به تیم سپرده میشود
- معلوم نیست که کی چه کار میکند ·
برای یک لحظه همه جا ساکت شد. آدام صدایش را صاف کرد، آهی کشید و گفت: «دوباره همه چی خوب به نظر میرسه، ولی هنوز باید سادهتر بشه.»
او ادامه داد: «خودت میدونی که همه چی ویژگیهای جدید و حرکتِ رو به جلوی کار نیست. وقتهایی که کارها با خطا توی محصول نهایی میرن؛ اصلاً مهم نیست که اون لحظه داری چی کار میکنی یا چند تا کارِ در جریان داری؛ باید اول مشکل رو حل کنی! و بعدش به کارهات برسی!»
دافنه وسط حرف او پرید: «درسته. مسلمه که برای نقض نکردن محدودیتِ کار در جریان کار فوری رو نگه نمیداریم، نگه میداریم؟»
مارکوس به سمت گروه برگشت: «خُب، میتونید این کار رو انجام بدید ولی بیشتر تیمها این کار رو نمیکنن چون به ضرره کسبوکارشونه. نتیجهای که پایان روز بدست میاد منجر به عاملی موثر برای پیروی تمام و کمال از فرآیندتون میشه. الان با یه کار فوری چیکار میکنید؟ اگه در حالیکه از کار روی ویژگیهای جدیدخوشحال هستین، یهویی هشداری دریافت کنین، که سرورِ محصول از کار افتاده، چیکار میکنید؟»
اریک آخرین قطعه از آهنگی از ایرن میدن (Iron- Maiden) را خواند: «همهچیز رو ول میکنم و «به سوی تپهها میدوم!». همه خندیدند چون هیچکس ندیده بود اریک بدود.
دافنه گفت: «بیشوخی … کاری که دارم انجام میدم رو ول میکنم و اون رو بررسی میکنم. آهان، فهمیدم. باید اون رو روی تابلو تصویرسازی کنیم. از جایی که هستیم شروع کنیم، تصویرسازی کنیم، و اون رو شفاف کنیم و الی آخر. درسته؟»
«درسته!» مارکوس این را گفت و با دست راستش یک تپانچه دولول الکی را به دافنه داد.
یوآخیم چشمانش را برگرداند و به سرعت حرکت کرد: «این سناریو، متداوله. یه راهحل رایج، درست کردن یه مسیرِ مخصوص روی تابلو برای کار ضروریه، که اغلب بهعنوان یه «مسیرِ سرعت» (Expedite Lane) به اون اشاره میشه.»
مارکوس تپانچه خیالی خود را در کیف چرمی قرار داد و در حالیکه یوآخیم در حال توضیح دادن بود یک ردیف جدید بالای تابلو اضافه کرد.
«دافنه، قواعدی که بهطور غیرمستقیم به اون اشاره کردی، فکر خوبیه که کارهای دیگرِتون رو ول کنید و کمک کنید که مشکل حل بشه؛ ولی اغلب معلوم نیست و هرکسی اون رو درک نمیکنه یا باهاش موافق نیست. میتونه مشخص نباشه کی باید کاری بکنه و برای حلِ مشکل اقدام کنه یا اگه قراره که همه کمک کنن. قلمِ جدید باید در مقابل محدودیتِ سقف کار در جریان شمرده بشه یا نه؟ و الی آخر. قواعد نامشخصه زیادی وجود داره.»
گروه متدهای چابک:
برای عضویت در گروه متدهای چابک، از این آدرس استفاده نمایید.
یادگیری کانبان (۱۹) | سُماموس
۵ آبان ۱۳۹۶ در ۱۱:۵۸[…] بخش بعدی […]