یکی از چیزهایی که همیشه به انجام آن افتخار میکنم و سپاسگزارم از این که فرصتی به من داده شد تا چنین موضوع زیبایی را وارد گفتمان هموطنانم کنم، چارچوب کانهوین (Cynefin) است.
کانهوین از جمله مفاهیمی بود که خیلی اتفاقی با آن آشنا شدم. بیش از ده سال پیش، به واسطهی تحقیقی که آقای مهندس مرتضوی عزیز در شرکت پویا سیستم به من سپرده بود، ناچار بودم به این موضوع فکر کنم که چگونه میتوان زیرساخت نرمافزاری یک سازمان بزرگ را تغییر داد. با جستجو در گوگل به دنبال مقالهها و منابع مرتبط با مفهوم پیچیدگی (Complexity) بودم که مقاله اولیه و اصلی آقای دیو اسنودن را پیدا کردم. از آن روز به بعد چنان شیفتهی این تفکر شدم که اثرش در زندگیام کاملا پیداست. (آقای مهندس مرتضوی عزیز، سپاسگزارم)
این چارچوب کمک کرد که درک بهتری از زندگی پیدا کنم و حتی کمک کرد تا درک بهتری از کارم در حوزهی نرمافزار پیدا کنم. از آن روز به بعد، فهم بسیاری از موضوعات برایم سادهتر شد، فهمیدم که چرا خیلی از دیدگاهها در مدیریت حوزهی نرمافزار شکست میخورند. کمکم یاد گرفتم که نظرات کارشناسان را بخوانم و بفهمم که چرا این نظرات جواب میدهند و چرا جواب نمیدهند. حتی پی بردم که ایراد مدیریت سنتی ما و حتی برنامهریزی سنتی ما به ویژه واحدهای مدیریت پروژه و پیاماو چیست. حتی آن قدر پیش رفتم که فهمیدم یک جای این شعر زیبای ابنیمین کم است:
آنکس که بداند و بخواهد که بداند / خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بخواهد که بداند / خود را به بلندای سعادت برساند
آنکس که بداند و بداند که بداند / اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند / با کوزه ی آب است ولی تشنه بماند
آنکس که نداند و بداند که نداند / لنگان خرک خویش به مقصد برساند
آنکس که نداند و بخواهد که بداند / جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آنکس که نداند و نداند که نداند / در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آنکس که نداند و نخواهد که بداند / حیف است چنین جانوری زنده بماند
اثر این تحول شخصی این بود که معرفی کانهوین بخش جدانشدنی از تمام دورههای آموزشیام شد. زیرا فکر میکردم که آشنایی با این چارچوب، هدیهی بزرگی است که به من داده شده است و وظیفهی من این است که آن را با دیگران در میان بگذارم. برای انتقال مفهوم به نمونههایی نیاز داشتم و قشنگترین نمونهها را هم از خود زندگی انتخاب میکردم: تفاوت بین مسافرت به رامسر و مسافرت به ماداگاسکار (بدون اینترنت، بدون آژانس مسافرتی). آن قدر شیفتهی این مفهوم بودم که “ماداگاسکار” بخش جدانشدنی از زندگی آموزشیام شده بود و خمیرمایه شوخی شاگردان و دوستانم با من بود. امیدوارم روزی همه با هم به ماداگاسکار سفر کنیم! یادم میآید که یکی از مقالههایی که به دانشجویان میگفتم بخوانید تا درک بهتری از کاربرد کانهوین داشته باشند، مقالهی آقای دکتر ایمانی راد، اقتصاددان برجستهی کشورمان بود که به دولت هشدار میداد در اقتصاد به شکل سنتی دخالت نکند.
یادم هست یک بار هم در سمیناری در بازار سرمایه صحبت کردم و تمام اصول و توصیههای معاملهگری در بورس را به مفاهیم کانهوین ترجمه کردم که برای خودم هم آموزنده بود. کانهوین چارچوبی فکری به من داده بود که میتوانستم حرفها را کامپایل کنم و درک بهتری حتی از گوینده پیدا کنم.
این خوشحالی دو چندان شد وقتی که متوجه شدم فصل اول کتاب اسکرام (اینجا) هم به معرفی این چارچوب پرداخته است و میتواند نقطهی شروع خوبی برای یادگیری باشد.
حالا بعد از این همه سال، اگر کسی از من بپرسد “اگر بخواهی یک موضوع را برای یادگیری معرفی کنید، آن موضوع کدام است؟”، بیتردید خواهم گفت: کانهوین بیاموزید.
زهرا نخعی
۳ اسفند ۱۳۹۸ در ۰۰:۳۹آقای مهرداد عزیز
اتفاقا شنبه گذشته با آقای مهندس مهدی امیری حرف کانه وین شد ? و ذکر خیری از جنابعالی کردیم ??
یوسف مهرداد
۳ اسفند ۱۳۹۸ در ۰۳:۴۷سلام خانم نخعی عزیز
محبت دارید. سلام زیاد به همهی دوستان عزیز و همچنین آقای مهندس امیری برسانید.