این روزها بخشی از زمانم درگیر پروژهای هستم که حدود پانزده دانشجو در آن مشغول به برنامهنویسی هستند. قرار است که نقش راهنما (منتور) را داشته باشم ولی این نقش را نمیتوانم درست انجام بدهم، زیرا:
– پیشنیازهای زبان انگلیسی محاورهای: در زبان فارسی اگر کسی عبارت “رفت تو دیوار” را در یک تیم نرمافزاری بگوید، ما میدانیم که سیستم از کار افتاده یا یک چیزی خراب شده است. 🙂 حالا اگر عبارتهای این چنینی را در زبان انگلیسی بشنوید، بعید است که منظور گوینده را درست متوجه شوید. موضوع چالشیتر این است که اگر به انگلیسی بگویید “goes to wall”، احتمالا با چهره متعجب و پرسوال مخاطب رو به رو میشوید. 🙂
– پیشنیازهای زبان انگلیسی نوشتاری: فرض کنید شما مشغول بازنگری کد ارسال شده به مخزن پروژه (pull request) هستید. فرض کنید موضوعی را با نوشتن کامنت به برنامهنویس توضیح دادهاید. چند خط پایینتر دوباره به همان موضوع برمیخورید و میخواهید بگویید “همانی که بالا گفتم”. در فارسی فقط مینویسم ” ایضا” “. حالا وقتی میخواهید انگلیسی بنویسید چه عبارتی را مینویسید؟ 🙂 مینویسید ditto . ولی این کلمه، چیزی نیست که بتوانید با جستجو در گوگل پیدا کنید، بماند که باید سریع هم این کار را انجام بدهید.
– فرهنگ و گذشته: اگر شما عبارت “من میدونم که ما موفق نمیشیم” رو بشنوید احتمالا یادتان میافتد که این جمله برمیگردد به گلام (Glum) نقش منفی در کارتون گالیور 🙂 . حالا اگر شما چنین عبارتهایی را به زبان انگلیسی بشنوید، متوجه نمیشوید که منظور گوینده چیست. اگر هم تکیه کلام گلام را به انگلیسی بگویید “I know we will not succeed” که دیگر هیچ!
حالا فرض کنید در جلسهای بخواهید بگویید که محدوده پروژه را مدیریت کنید وگرنه در پایان سیستم شبیه “شتر گاو پلنگ” میشود. 🙂
– تکنولوژی: از دنیای کاملا ویندوزی، ورود به دنیای کاملا لینوکسی هر چند بسیار جذاب است، ولی اگر بخواهید در پاسخگویی سرعت عمل داشته باشید، تبدیل به یک چالش جدی میشود
– فریمورک: در این پروژه از فریمورکهایی استفاده میشود که تجربهای در آن ندارم. با تمام تلاشم برای یادگیری، اما وقتی بخواهید راهنمای کسی باشید یا مشکلاتش را حل کنید، نداشتن پیشزمینه آن فریمورک، تبدیل به چالش جدی میشود.
خلاصه، سرتان را درد نیاورم، وضعیت فعلی من “آشفتگی مطلق” است.
بس دراز است این حدیث خواجه گو تا چه شد احوال آن مرد نکو
خواجه اندر آتش و درد و حنین صد پراکنده همیگفت این چنین
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز گاه سودای حقیقت گه مجاز
مرد غرقه گشته جانی میکند دست را در هر گیاهی میزند
تا کدامش دست گیرد در خطر دست و پایی میزند از بیم سر
دوست دارد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی
آنک او شاهست او بی کار نیست ناله از وی طرفه کو بیمار نیست
بهر این فرمود رحمان ای پسر کل یوم هو فی شان ای پسر
اندرین ره میتراش و میخراش تا دم آخر دمی فارغ مباش
تا دم آخر دمی آخر بود که عنایت با تو صاحبسر بود
هر چه میکوشند اگر مرد و زنست گوش و چشم شاه جان بر روزنست
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول
دیدگاهتان را بنویسید