عزیزانم!
نمیخواهم با نوشتههایم حالتان را بد کنم. دوست دارم هر چه میگویم از شادیها بگویم و حتی برای لحظهای خوشحالتان کنم. ولی شاید یادآوری بعضی چیزها گاهی ضروری باشد.
داشتم پیامهای توییتر رو مرور میکردم. این پیام را که یکی از دوستانم لایک کرده بود دیدم.
توییت اول:
به نظر میرسید که نویسندهی بندهخدا زندگیاش به دنیا نیست. در جنگ با بیماری کبد پیروز نشده است.
This looks like the end. My liver has so much cancer that it is collapsing my bile ducts. My bilirubin is on it’s way to true liver failure levels. Insurance is denying treatments. I’m still trying but things look very bad.
توییت دوم:
حالا در توییت دوم به انسانها توصیههایی کرده که واقعا تاثیرگذار و عمیق است.
This all brings me back to my earlier post. Life is short – enjoy your good days. Hug your family. Don’t waste time on things that don’t interest you. Love each other. Forgive each other. Find balance in your life and maintain it.
توییت سوم:
دارم توییتهای قبلیاش را میخوانم و اندوهی عمیق تمام وجودم را فرا گرفته است. از شما چه پنهان، چشمهایم هم طاقت نیاوردند!
It’s a sunny day and I feel like sh*t but this is not the end of it. Maybe this drug works or maybe not but I’ll keep on going until my options are shot. Wishing for another day where I can take a walk with my family.
آرزوی سلامتی و بهبود برای ایشان و همهی بیماران دارم. ای کاش میشد کاری کرد!
مراقب خودتان باشید.
دیدگاهتان را بنویسید