جبر زیبا:
یادش به خیر، درس جبر در دبیرستان (جبر، حساب و جبر، جبر و آنالیز) از درسهایی بود که خیلی دوست میداشتم. سبک تدریس معلم عزیزمان “آقای سلطانی” دوستداشتنی هم این علاقه را صدچندان میکرد. آقای سلطانی در کلاس بسیار جدی بود تا جایی که یادم هست ما تا سال چهارم دبیرستان خندهی ایشان را ندیده بودیم. با قدی بلند و دستانی کشیده، آن قدر متنها را درشت مینوشت که با نوشتن هر ایکس (x) بخش زیادی از تختهسیاه کلاس پر میشد. هر جا که تشریف دارند، برایشان بهترینها را آرزومندم و همیشه قدردان زحماتش هستم. جبر واقعا زیبا و دوستداشتنی است. حتی این روزها که برای فهم الگوریتمهای یادگیری ماشین بیش از گذشته با آن رو به رو هستم، یاد گذشته، زیباییاش را دو چندان میکند.
جبر نازیبا:
استاد راهنمای عزیزم، ایمیلی فرستاده بودند و نوشته بودند که بررسی کنید و در صورت دارا بودن شرایط، برای جایزه اقدام کنید. ایمیل حاوی شرح جایزهای از شرکت آیبیام (IBM) برای دانشجویان بود که جایزه معتبری است. شروع کردم به خواندن صلاحیت درخواستکنندگان تا رسیدم به این جمله که درخواستکنندگان نباید شهروند کشورهای مشمول تحریم آمریکا باشند.
چند وقت بعد داشتم دنبال آگهیهای کارآموزی میگشتم دیدم که شرکت آیبیام برای جذب کارآموز آگهی منتشر کرده است. بیشک کارآموزی در این شرکت، تجربهی جالبی خواهد بود. به تجربه ابتدا با دقت متن آگهی را خواندم. دوباره به همان جملات رسیدم: متقاضی نمیتواند شهروند کشورهای … باشد.
این، بخشی از زندگی است که “جبر” است، شما نقشی در آن ندارید ولی باید بپذیرید. این همان “جبر نازیبا” است. زندگی ما پر است از این “جبرهای نازیبایی” که چارهای جز کنار آمدن با آن نداریم. فقط میتوانیم نفسی عمیق بکشیم و در دل بپرسیم “چرا؟” .
گزیده:
«هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته میشود ، دری دیگر باز میشود ولی ما اغلب چنان به دربسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم» هلن کلر
دیدگاهتان را بنویسید