پیشگفتار:
حالم خوش نبود. رفتم شعر «از زخمِ قلبِ آبائی» شاملو را پیدا کنم و بخوانم تا حالم کمی بهتر شود. فرصت را غنیمت شمردم و چرخی در سایت رسمی شاملو زدم. این نوشته را به قلم شاملو پیدا کردم که خواندنش خالی از لطف نیست.
گفتار: تا نفس باقى است غلط بنویسیم
همین جورى چند جمله از یک کتاب.
او در جلوى کتابخانه منتظر مىماند. و آن جا، با پالتوى کهنه و نیمدارش، دست به جیب، به دیوار تکیه مىدهد.
۱. ضمیر ابتداى جمله زائد است. پیدا است که من و شما ضمیر فعل جمله نیستیم.
۲. چون لحن کتاب متمایل بهسادگى لحن محاوره است «جلو» کافى و «در» زائد است.
۳. سر نرم پایان کلماتى چون جلو و چلو و دو و پالتو برخلاف ر و س در حالت اضافه به مصوت ِ«ىِ» نیاز ندارد زیرا در این حالت سىِ نیمه ملفوظِ انتهائى به حسىِ کامل تبدیل مىشود: «جلوِ کتابخانه» «دوِ صدمتر» وگرنه: «جلوى» (=پیشین) و «چلوى» (=آنکه چلوپزد یا فروشد).
۴. جامه ابتدا نیمدار (=کارکرده) است پس از آن کهنه. نه اول کهنه و بعد نیمدار. تازه گیریم که این دو به یک معنى باشد، جمله را چرا باید بىجهت سنگین کرد؟
۵. نقطه اول و هرسه ویرگول میان جمله زائد است.
۶. اگر جمله به این شکل نوشته مىشد عیبى داشت؟: «تو پالتوِ نیمدارش دست به جیب جلوِ کتابخانه به دیوار تکیه مىداد و منتظر مىشد.»
گزیده:
شبهای تارِ نمنمِ باران ــ که نیست کار ــ
اکنون کدامیک ز شما
بیدار میمانید
در بسترِ خشونتِ نومیدی
در بسترِ فشردهی دلتنگی
در بسترِ تفکرِ پُردردِ رازِتان
دیدگاهتان را بنویسید